|
9 مهر 1394برچسب:, :: 9:1 :: نويسنده : زینب جون
هیچکس تنها نیست ![]()
9 مهر 1394برچسب:, :: 9:1 :: نويسنده : زینب جون
دلام ♩♫
عه آهنج بخونم ♩♫ . . . حسہ اوبیہ♩♫ ببینے عه نفل بخاطل تو ♩♫ هملو پس ژده ♩♫ اونایی که گوش دادن و خوششون اومد بلایکن ( راستی ممنون از داداش مجید بابت کمکش ![]()
9 مهر 1394برچسب:, :: 9:1 :: نويسنده : زینب جون
آقا پِسَری ڪِه میگـﮯ "בُختَرِ خوب" پـِیـבآ نِمیشِـه בُختَرِ خـوب ؛ تآ בیر وقت تـوخیآبـونآ نِمـﮯ پِلِڪِـه اونقَـבر نِگآت نِمیڪُنِـه ڪِـه بِرﮮ سَمتِش ڪَفشِ15سآنتـﮯ و مآنتـو جِلف نِمـﮯ پـوشِه اونقَـבر آرآیِش نِمیڪُنـِه ڪِـه نَتـونـﮯ قیآفِـه اَصلیش رو تَشخیص بـِבﮮ چِشمَڪ و عِشـوه و صِـבآﮮِ نآزُڪ نـَבآرِه و بآ בیـבَن مآشیـن مُـבِل بآلآت لَحنِش عَـوض نِمیشِه اونقَـבر בَست نَیآفتَنیِـه ڪِه بَرآﮮِ رِسیـבَטּ بِهِش نـَه بآ تـو میپَرِه نَه بآ اَمثآلِ تو ڪِـه "בُختَرِ خـوب" تـو رو بیشتَر اَز اونآ نِمیـבونِـه.. ![]()
9 مهر 1394برچسب:, :: 9:1 :: نويسنده : زینب جون
دکتر نیستم ... اما برایت 10 دقیقه راه رفتن ، روی جدول کنار خیابان را تجویز می کنم ، تا بفهمی عاقل بودن چیز خوبیست ، اما دیوانگی قشنگتر است ... برایت لبخند زدن به کودکان وسط خیابان را تجویز می کنم ، تا بفهمی هنوز هم می شود بی منت محبت کرد ... به تو پیشنهاد می کنم گاهی بلند بخندی ، هر کجا که هستی ، یک نفر همیشه منتظر خنده های توست ... دکتر نیستم ، اما به تو پیشنهاد می کنم که شاد باشی خورشید ، هرروز صبح ، به خاطر زنده بودن من و تو طلوع می کند ! هرگز ، منتظر " فردای خیالی " نباش . سهمت را از " شادی زندگی " ، همین امروز بگیر . فراموش نکن " مقصد " ، همیشه جایی در " انتهای مسیر " نیست ! " مقصد " لذت بردن از قدم هاییست ، که برمی داریم ! ... چایت را بنوش ! نگران فردا مباش ، از گندم زار من و تو مشتی کاه می ماند برای بادها ... ![]()
9 مهر 1394برچسب:, :: 9:1 :: نويسنده : زینب جون
اگر شک در رکعت دوم باشه که بالفرض من … ![]()
9 مهر 1394برچسب:, :: 9:1 :: نويسنده : زینب جون
صبح آمد دفتر این زندگی را باز کن ... زیستن را با سلام تازه ای آغاز کن ... روشن و شفاف باش و بی تخلف همچو روز ... با نوای مهربانی عاشقی را ساز کن ... با محبت آشتی کن همزبانی پیشه ساز ... قلب خود را با صفای همدلی دمساز کن ... گل بخند و گل شنو در گلشن این بوستان ... غنچه های لحظه ها را با نوازش ناز کن ... روز تازه ، فکر تازه ، راه تازه پیش گیر ... عاشقی را با کلام تازه ای آواز کن ... بگذر از امواج منفی همچو طوفان خزر ... سمت و سوی ساحل آرام دل پرواز کن ...
![]()
9 مهر 1394برچسب:, :: 9:1 :: نويسنده : زینب جون
از رها کردن نترس ... باور کن هیچ کس نمی تواند چیزی که مال توست را از تو بگیرد و تمام دنیا نمی تواند چیزی که مال تو نیست را برایت حفظ کند همه چیز ساده است زندگی ... عشق ... دوست داشتن ... عادت کردن ... رفتن ... آمدن ... اما چیزی که ساده نیست باور این ساده بودن هاست ... در حسرت گذشته ماندن ... چیزی جز از دست دادن امروز نیست ! تو فقط یکبار هجده ساله خواهی بود ، یکبار سی ساله ... یکبار چهل ساله ... و یکبار هفتاد ساله ... در هر سنی هستی ، روزهایی بی نظیر را تجربه می کنی ، چرا که مثل روزهای دیگر ، فقط یکبار تکرار خواهد شد ... هر روز از عمر تو زیباست ، و لذت های خودش را دارد ... به شرط آنکه زندگی کردن را بلد باشی . ![]()
![]() |